جنبش توده اى
براى سرنگونى رژيم آغاز ميشود
بخشهائى از مصاحبه منصور حکمت با راديو انترناسيونال درباره ١٨ تير
مرداد ١٣٧٨ - اوت ١٩٩٩

انترناسيونال: شش روزى که رژيم اسلامى را لرزاند، توصيف گويائى براى رويدادهاى اخير است، که بطرز خيره کننده و بيسابقه‌اى نفرت عمومى عليه جمهورى اسلامى و آمادگى توده مردم براى برخاستن و رويارويى راديکال با رژيم را روى صحنه خيابانها آورد، تأثيرات اين خيزش بر رابطه آتى مردم و رژيم را چگونه ارزيابى ميکنيد؟

منصور حکمت: اين رويدادها اثبات حقيقتى بود که ما برخلاف تصورات و تبليغات اپوزيسيون و رسانه‌هاى خاتمى‌چى بر آن تأکيد داشتيم و آن اينست که مردم ايران جمهورى اسلامى را نميخواهند. خواست مردم نه تعديل حکومت اسلامى، بلکه سرنگونى آن است. رأى دو سال قبل مردم در دوراهى ارتجاعى ناطق نورى يا خاتمى، سند ورود آنها در مقياس وسيع به مبارزه فعال براى خلاصى از شر جمهورى اسلامى بود. اين رأى خاتمى نبود، رأى عليه رژيم، عليه اسلام و اسلاميت، عليه اختناق و سرکوب، عليه فرهنگ ارتجاعى تحميلى، عليه فقر و نابرابرى و بيحقوقى در ايران امروز بود. جمهورى اسلامى رفتنى است. اين آغاز بالفعل موج مبارزات وسيع و علنى‌اى در ايران است که يک نتيجه اجتناب‌ناپذير آن سرنگونى رژيم اسلامى خواهد بود. با اين رويدادها اردوى سرنگونى‌طلبى در ايران، که ابدا يک اردوى يک دست و "همه با هم" نيست و نخواهد ماند، بعنوان يک جنبش علنى و مردمى اعلام موجوديت کرد. از اين تاريخ، حکم قديمى ما که جدالهاى جارى سياسى در ايران نه دو طرف (خامنه‌اى - خاتمى)، بلکه سه طرف دارد، يک حقيقت غير قابل انکار و پذيرفته شده محسوب ميشود. جدال مردم عليه کل رژيم اسلامى، آن عاملى است که اين جناحها را در جستجوى چاره بجان هم انداخته است. رويدادهاى اخير اعلام موجوديت مستقل و علنى يک جنبش مردمى براى سرنگونى بود. اين بنظر من بر روش و رفتار جناحهاى حکومت، احزاب سياسى و خود مردم در ماههاى آتى تأثيرات تعيين کننده‌اى خواهد داشت. جالب است که در اين ميان الفاظ و اصطلاحات رايج تا ديروز چگونه بسرعت کهنه شدند و تصاوير و شمايل‌هاى سياسى ميان ميدان چگونه دگرگون شدند. خود حکومت از خطر "براندازى" و "ختم نظام" که گويا از بيخ گوش رژيم گذشته است صحبت ميکند. عبارت جامعه مدنى جايى گم و گور شد، خاتمى براى معترضين رجزخوانى کرد و خامنه‌اى براى دانشجويان اشک ريخت. رسانه‌هاى غربى خاتمى‌چى و ژورناليستهايى که گويى فروختن خاتمى به مردم ايران جزو تعريف شغلى‌شان بود، يکباره انقلاب را تيتر کردند. در ايران، مردم علنا به رژيم اسلامى اعلام جنگ دادند. حکم سرنگونى رسما به رژيم ابلاغ شد. اين به جنبش اعتراضى، و موج اعتراضات آتى، اعم از اعتصابى و تظاهراتى و خيابانى، يک هويت کاملا متمايز از جناحهاى حکومت ميدهد .

انترناسيونال: در مورد احتمال موج برگشت راست چه فکر ميکنيد؟ تهديدات خاتمى و خامنه‌اى، موج دستگيرى‌ها و پرونده‌سازى‌هايى که يادآور بازجويى‌ها و شوهاى تلويزيونى لاجوردى در سال ٦٠ است. نامه سران سپاه پاسداران به خاتمى و تبليغات روزنامه‌هاى مدافع خامنه‌اى اين سؤال را طرح کرده که آيا يک موج وسيع سرکوب، حتى به شکل يک کودتا، در راه است يا خير، و اگر هست مردم چگونه با آن مواجه خواهند شد؟

منصور حکمت: اين تصور که رژيم اسلامى ميتواند از نو يک ٣٠ خرداد ٦٠ ديگر راه بياندازد، اشتباه است. اين دو دوره عميقا با هم فرق دارند. آن دوره شکل‌گيرى جمهورى اسلامى، دوران پيدايش يک جناح مسلط در درون آن براى يکپارچه کردن حاکميت و کوبيدن موج جديد اعتراضى در ميان مردم بود. تناسب قوا ميان رژيم و مخالفانش اساسا متفاوت بود. آن دوره، دوره تعرض و استقرار رژيم اسلامى بود. اين دوره، دوره اضمحلال و عقب‌نشينى آن است. امروز برعکس، روند تشتت و فرسايش رژيم اسلامى را شاهديم. رژيم در يک تکاپوى حاد براى بقاء است. جناحهايش دقيقا بر اين زمينه بجان هم افتاده‌اند. مردم، نسل جديدى از مردم، عليه آن برخاسته‌اند. سياست سرکوب در مقياس وسيع در چنين شرايطى فورا رژيم را از درون دچار فلج و تشتت ميکند و يک تعرض فعال توده‌اى عليه حکومت را باعث ميشود. طبعا در کل روند سقوط حکومت اسلامى، در مقاطعى امکان رخ دادن کودتا و اعلام حکومت نظامى هست. اما اين کودتا زمانى براى جناح کودتاگر موضوعيت و خاصيت پيدا ميکند که جناح مقابل قبلا عملا از نظر سياسى زانو زده باشد و حاضر باشد ميدان را تَرک کُنَد و براى حفظ اساس حکومت اسلامى در برابر کودتا تسليم بشود. اما اگر براى مثال جناح دوم خرداد حاضر نباشد از ميدان بيرون برود و اندک مقاومتى در برابر کودتا بکند، آنگاه کودتا به چاشنى خيزش توده‌اى مردم عليه کل رژيم تبديل ميشود. و اگر بنا باشد خاتمى‌چى‌ها کودتا کنند (که به همان اندازه قابل تصور است که حالت ديگر)، آنوقت ديگر جلوى قيام مستقل مردم را نميتوانند بگيرند. در طول اين روند، در مقطعى که تناسب قوا بيش از اين عليه رژيم چرخيده باشد، کودتا و حکومت نظامى محتمل خواهد بود. اما همين امروز وقوع کودتا دور از ذهن است. ماجراى نامه سران سپاه پاسداران به خاتمى و پاسخهايى که از احزاب و روزنامه‌هاى دو خردادى گرفت خيلى جالب بود. ژستى توخالى بود و از جناح مقابل پاسخى تحقيرآميز و شماتت‌گرانه گرفت. البته عليرغم همه مخاطراتى که راه انداختن يک موج سرکوب يا يک کودتا براى خود رژيم اسلامى ايجاد ميکند ممکن است باز اين عمل، با هر محاسباتى، صورت بگيرد. صحبت من اينست که چنين حرکتى خيلى زود در هم خواهد شکست. خصلت ذاتى حکومت نظامى و کودتا اينست که اگر شکست بخورد، ديگر رژيم رفته است .

اما اين به اين معنى نيست که جمهورى اسلامى در همين دوره به جنايات و اَعمال کثيفى دست نخواهد زد. برعکس، در اين شک نيست که يک توافق علنى ميان جناحهاى حکومت براى اِعمال خشونت عليه گروهها و احزاب اپوزيسيون غير مجاز و ناراضيان فعال در ايران وجود دارد. مهمترين عامل در ناتوانى رژيم از ميليتاريزه کردن کامل اوضاع، وضعيت اقتصادى است. جان مردم به لبشان رسيده است. تورّم بيداد ميکند. ماههاست دستمزد بخشهاى وسيعى از کارگران را نداده‌اند. و تازه آنجا که داده‌اند، با آن نرخ دستمزد امکان برخوردارى از حداقل معاش، غير ممکن است. مستقل از رويدادهاى اخير طبقه کارگر و زحمتکشان و حقوق‌بگيران جزء دارند ميآيند تا تکليف مسأله معاششان را روشن کنند. حکومت نظامى در چنين وضعيتى، فقط ميتواند رژيم را با عصيانهاى عظيم شهرى، نافرمانى علنى و توده‌اى در بخشهاى مختلف جامعه، ورود يکسره مردم به فاز نظامى و جنگ خيابانى عليه حکومت مواجه کند. نميتوان ميليونها انسان را هم گرسنگى داد و هم برويشان شليک کرد. همانطور که گفتم از اين اوباش هر کارى برميآيد. اما تاکتيک کودتا و حکومت نظامى از پيش محکوم به شکست است. ميخ ديگرى به تابوت خود حکومت خواهد بود .

انترناسيونال: بعضى از شروع يک انقلاب سخن ميگويند. آيا اين يک انقلاب است. آيا انقلاب ٥٧ دارد تکرار ميشود؟ چه تشابهاتى ميان جنبش امروز و آن انقلاب مى بينيد؟ چه تصوير استراتژيکى از روند اوضاع داريد؟

منصور حکمت: آنچه الآن در جريان است يک انقلاب نيست. ميتواند شروع يک انقلاب باشد، و ميتواند نباشد. بنظر من عدم تشابه ميان اوضاع اين دوران با انقلاب ٥٧ به مراتب بر تشابهات آنها ميچربد. آنچه ما شاهديم شروع جنبش توده‌اى مردم براى سرنگونى رژيم اسلامى است. من ترديدى ندارم که اين جنبش پيروز ميشود. يعنى رژيم در ادامه جنبش جارى برکنار ميشود و جاى خود را به چيز ديگرى ميدهد. اما بکار بردن مقوله انقلاب براى اين جنبش اين اِشکال را دارد که تصاوير و معادلات انقلاب ٥٧ را در اذهان فعالين امروز زنده کند و لاجرم ديناميسم‌هاى متفاوت دوره کنونى را از چشم پوشيده بدارد. بنظر من ايران ميتواند در آستانه يک انقلاب باشد، اما چه بسا اين انقلاب تازه با سرنگونى رژيم اسلامى، يا لااقل با فلج کردن آن، به معنى واقعى کلمه شروع بشود. بعبارت ديگر من جنبش مردم براى سرنگونى را، با همه خيزشها و قيامها و نبردهايى که در بر خواهد داشت، از انقلابى که ميتواند از دل اين جنبش عروج کند متمايز ميکنم. جنبش سرنگونى‌طلبى ميتواند پيروز شود بى آنکه لزوما کل ماشين دولتى را هدف گرفته باشد و يا در هم کوبيده باشد، بى آنکه يک تک قيام پيروزمند عليه حاکميت صورت گرفته باشد. رژيم اسلامى ميتواند زير فشار مردم تجزيه شود، متلاشى شود، جايگزين شود. ميتواند در نتيجه يک قيام شهرى در تهران سقوط کند. ميتواند با يک کودتا از بين برود. اما رفتن رژيم اسلامى بنظر من به احتمال قويتر، نقطه‌اى در اوائل سير انقلاب آتى خواهد بود و نه اواخر آن. انقلاب ايران يک انقلاب همگانى و يک جنبش "همه با هم" نخواهد بود. انقلاب ايران انقلابى کارگرى خواهد بود با هدف اثباتى ايجاد يک حکومت کارگرى، يک جمهورى سوسياليستى. اين انقلاب از دل جنبش جارى و به احتمال قوى با موفقيت جنبش جارى عروج ميکند. نيروهايى که حکومت اسلامى را بزير ميکشند زير بار يک رهبرى واحد نخواهند رفت. اين بار خامى و خوشباورى انقلاب ٥٧ را نخواهيم ديد. جنبش سرنگونى‌طلب اينبار به مراتب تحزب يافته‌تر خواهد بود. احزاب و نيروهاى سرنگونى‌طلب در عين تنش حاد با يکديگر وارد اين جدال ميشوند. اينها آلترناتيو حکومتى واحدى را نميپذيرند. همه نيروها سقوط رژيم اسلامى را به مثابه گامى براى ايجاد نظام سياسى مطلوب خود نگاه ميکنند. و جدال واقعى ميان اين آلترناتيوها و افق‌ها، ميان جنبشهاى طبقاتى و پرچمهاى حزبى مختلف با پيشروى جنبش سرنگونى‌طلبى بيشتر اوج ميگيرد. بنظر من با سرنگونى رژيم اسلامى، جنبش توده‌اى بشدت در درون خود پُلاريزه ميشود. صفبندى جديدى، له و عليه پرچم کارگرى- کمونيستى درجامعه پديدار ميشود. ما درصف مقدم جنبش سرنگونى‌طلبى در اين ميدان حضور پيدا ميکنيم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى. اين احتمال البته وجود دارد که سرنگونى رژيم و پيروزى کارگرى در يک پروسه همراه با هم و همزمان به وقوع بپيوندند. ما براى اين تلاش ميکنيم. بهترين حالت براى ما همين است که رژيم اسلامى با يک انقلاب کارگرى سرنگون شود و بجاى آن، مستقيما و به کم‌مشقت‌ترين شکل، يک حکومت کارگرى با يک برنامه کمونيستى برقرار بشود. اما اين تنها سير ممکن و يا لزوما محتمل‌ترين سير نيست. زيرا بنظر من نفس اوجگيرى جنبش کمونيستى کارگرى و قرار گرفتن آن در رأس جنبش اعتراضى باعث تجديد آرايش در درون طبقه حاکمه و پيدايش دولت بورژوايى جديدى بجاى رژيم اسلامى خواهد شد که بتواند ازموضعى قوى‌تر و با برخوردارى از حمايتى وسيع‌تر در درون خود طبقه بورژوا چه در ايران و چه در سطح بين‌المللى، با عروج سياسى طبقه کارگر در ايران مقابله کند. بعبارت ديگر جمهورى اسلامى ممکن است دقيقا براى اجتناب از انقلاب کارگرى، يا براى مقابله با آن، توسط خود بورژوازى کنار زده بشود .

به هرحال فاکتورهاى زيادى در رويدادهاى آتى دخيلند. آنچه من ميخواهم تأکيد کنم اينست که اين مبارزه کشدارتر، پيچيده‌تر و چندوجهى‌تر از مبارزه عليه رژيم سلطنت است. حتى با سرنگونى رژيم اسلامى همه نيروها، حتى بخشهايى از خود اسلاميون سرنگون شده، براى ادامه جنگ قدرت و تعيين تکليف نهايى نظام سياسى و اقتصادى در ايران همچنان در صحنه ميمانند. حزب کمونيست کارگرى بايد اين پيچيدگى را در سياست عملى و تاکتيکها و اولويتهاى سازمانى خود دخيل کند. سرنگونى هدف ماست، اما پايان کار نيست. نبردهاى تعيين کننده‌ترى در راه خواهد بود. بايد نيروى آن نبردها را از امروز متشکل کرد. اين دوران براى ما نه فقط دوران مبارزه براى سرنگونى، بلکه دوران بسيج طبقه کارگر براى ايجاد يک صف مستقل و حزبى براى ادامه مبارزه تا برقرارى حکومت کارگرى و خلع يد از سرمايه در سياست و اقتصاد است. راجع به معانى عملى اين تعبير از روند اوضاع ميشود و بايد خيلى بيشتر صحبت کرد . *